تو ترحم نکنی پس که ترحم بکندتوتبسم نکنی پس که تبسم بکندپشت هم جرم و خطاهای من بی سرو پاآتش معصیتم را پر هیزم بکندهمه جا بنده تو رفته و ردش کردندعاقبت آمده تا باتو تکلم بکندتونگاهش نکنی بار گناهش اوراآخر انگشت نمای همه مردم بکندخواهش بنده ات این است نخواهی محشردرشلوغی پسر فاطمه را گم بکندبگذارید که این بنده بماند تاکهدوسه خط گریه برای شب سوم بکندیک نفرنیست که درهلهله شام خرابسینه اش را سپر صورت خانم بکندآنقدرموی سرش سوخت درآتش کم شدچادرسوخته اش تا به ابد پرچم شدموضوعات مرتبط: اشعار در فراق یار...
ادامه مطلبما را در سایت در فراق یار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ashkehdel بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 17:20